در غیبت جهان مرا حدیث حضور نبود
که به رویت آواز هایت
از شنیدن اشیا زاده شدم
من از سر سادگی
از هر چه رفتن خویش را نمی دانستم
ور نه این همه در آداب تجربه
تکلم گریه های خدا نا مکرر نبود
بی آنکه بپرسی می گویمت که کوکوی سر بریده بردیس مس نخواهد شد
یعنی اشارت چشمهایمان را فاصله یست
تكلم هر معنايش
مگر از خواب پلی خاموش یگذارد!
دردا دل خرب هر سو راه!
در این همهمه آیا
پاره سنگ پتباره
دست آینه را خواهد خواند؟!
اینو از طرف پونه نوشتم